مشقشق

لغت نامه دهخدا

مشقشق. [ م ُ ش َ ش ِ ] ( ع ص ) اسم فاعل از شَقْشَقة. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). کسی که برابر دیگر بر سکو ودکانی نشیند و آن دو هر یکی بیتی در جواب دیگری خوانند. ( یادداشت مؤلف ) ( ازاقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). و مسقسق هم گفته اندکه در جای خود شرح شده است و گویند مسقسق از کلام غرباء است و معنی آن نرم کردن کلام برای مکر و حیله است... ( از محیطالمحیط ). || آنکه آواز را برای مکر و حیله پست کند مثل گنجشک. ( یادداشت مؤلف ).

جمله سازی با مشقشق

💡 1 - از جمله واردين به بغداد، ابوالحسن (94) ملقب به مشقشق زرادبن حسن بن على بنمحمد اكبر ابن احمد بن عبدالله بن عباس بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه السلام است.