مردوع

لغت نامه دهخدا

مردوع. [ م َ ] ( ع ص ) آن که بروی اثری از بوی خوش باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نعت است از ردع. رجوع به ردع شود. || ثوب مردوع؛ جامه رنگ داده به زعفران. ( منتهی الارب ). || بیمار بازگردان شده. ( منتهی الارب ). آن بیمار که نکسی در مرضش پدید آمده باشد. ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). || بازداشته و رد کرده و بازایستاده از چیزی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَدع شود.

جمله سازی با مردوع

برداشتهاى صحابه يا تابعين اگر در محضر معصومين (عليهم السلام ) بوده و امكان ردعو مجال رد نيز بوده، ليكن چنان برداشتى مردوع و مردود نشده، نشانه صحت آنبرداشتهاست. البته صحت يك راءى مستلزم انحصار معناى آيه در آن راءى نيست؛ مگر آنكه نسبت به نقيض خود پيام خاص ‍ دارد كه آن پيام عبارت از بطلان نقيض برداشت دراجبين اصحاب است.