مراغمه

لغت نامه دهخدا

( مراغمة ) مراغمة. [ م ُ غ َ م َ ] ( ع مص ) از کسی بریدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 88 ) ( زوزنی ). با کسی خشم گرفتن و از میان قومی بشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). جدائی کردن. ( منتهی الارب ). دوری گزیدن از کسی: راغم القوم؛ نابذهم و هاجرهم و عاداهم، و راغم اَباه ُ؛ فارقه علی رغم منه و کراهة. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). آشکارا جنگ کردن با کسان و جدائی نمودن و عداوت کردن. ( از منتهی الارب ). خشم گرفتن با یکدیگر. ( زوزنی ). جدائی و دوری و خشم کردن با هم. ( منتهی الارب ). || کسی را به خشم آوردن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 88 ) ( از زوزنی ).

فرهنگ فارسی

از کسی بریدن

جمله سازی با مراغمه

توضيح اينكه با آمدن كلمه (سعه ) در دو آيهقبل و در خود اين آيه، آوردن كلمه (مراغما كثيرا) كه لازمه سعه و فراخى زمين است،قيدى اضافى دركلام آمده و اين قيد اضافى را مقيد كرد به فىسبيل اللّه، و فهماند كه هم مراغمه مقيد به سبيل اللّه است و هم سعه، تا نتيجه بگيردكه در دو آيه قبل هم كه قيد سبيل اللّه نيامده بود، اين قيد منظور بود و به مؤ منين ساكندر دار شرك و محيط كفرتذكر بدهد كه اگر در راه خدا مهاجرت كنند، خدا راههاى بسيارىپيش پايشان مى گذارد و اگر نكنند فردا كه مرگشان فرا مى رسد نمى توانند بهملائكه قبض ارواح بگويند: ما در زمين بيچاره بوديم 0 و اين موعظتى است به آنان كه دربيرون آمدن از محيط شرك، دلگرم و تشويق و تشجيع مى شوند و با آرامش خاطرمهاجرت مى كنند0
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال ابجد فال ابجد فال فنجان فال فنجان فال مکعب فال مکعب