متوبد

لغت نامه دهخدا

متوبد. [ م ُ ت َوَب ْ ب ِ ] ( ع ص ) سخت چشم زخم رساننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بی آسایش و بدبخت در زندگانی. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با متوبد

824- بزرگ خاندان طباطبائى، در سال 1258 ق. در تبريز متوبد شد. وى علومعربى را در زادگاه خود به پايان رساند، سپس براى ادامهتحصيل راهى نجف شد و طى 5 سال اقامت در آنجا، از محضر اساتيد بزرگ، رشتى -فاضل شربيانى - مامقانى و... استفاده برد و درسال 1314 به تبريز مراجعت كرد و بعد از 4سال بار ديگر به حوزه نجف مراجعه نمود و از آيات عظام: سيد محمد كاظم يزدى - شيخالشريعه اصفهانى و سيد محمد باقر اصطهباناتى و حاج آقا رضا همدانى بهره برد.حاج ميرزا باقر سال 1324 جهت ترويج شعائر اسلامى و نشر احكام الهى به وطن خودبازگشت و در ماه رجب 1366 ق. دار فانى را وداع گفت، پيكر آن عالم ربانى بعد ازتشييع با شكوه به شهر مقدس قم انتقال داده شد و در آن ديار ابرار مدفون گرديد.اعيان الشيعه، محسن امين عاملى، ج 3، ص 532.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال عشق فال عشق فال تک نیت فال تک نیت فال امروز فال امروز