متضارب

لغت نامه دهخدا

متضارب. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) با هم خصومت کننده و جنگ نماینده. ( آنندراج ). با همدیگر خصومت کننده و جنگ نماینده و زننده یکی مرد دیگری را. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تضارب شود.

جمله سازی با متضارب

تبيين خلافت انسان و تشخيص هويت اصيل وى كه خليفه خداى سبحان است براى جمع بندىبرخى از آراى متضارب در نظام سياسى مدينه فاضله و ساختار انسانى حكومت متمدنانهسهم بسزايى دارد؛ زيرا گروهى اساس سياست سالم را خدا محورى مى دانند وعده اى پايه آن را انسان مدارى.
اشاره: انسان موجودى متفكر و مختار است كه كمال او در پرتو تشخيص ‍ حق وعمل به آن است. تشخيص حق از باطل در بين آراى متضارب و مكاتبمتقابل و انتخاب احسن آنها بسيار دشوار است؛ چنانكه تطبيق عملى بعد از تحقيق علمىكارى است بسيار سخت.