قباط

لغت نامه دهخدا

قباط. [ ق ُب ْ با ] ( معرب، اِ ) شکرینه. قبیطی. قبیطاء. قبیط. حلوای معروف است که ناطف نامند. معرب کبیده. رجوع به قبیط و قبیطی و قبیطاء و قبیطه و قبیته و قبیده شود.

جمله سازی با قباط

طغرل از جام ازل با قسمت خود راضی‌ام زهر غم باشد نصیبم از قضا جای قباط