فلحه

لغت نامه دهخدا

( فلحة ) فلحة. [ ف َل َ ح َ ] ( ع اِ ) زمین صالح زراعت. || ( اِمص ) کفتگی لب بالا. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

جمله سازی با فلحه

عبدالكريم فرزند رئيس سيد على و نوه سيد محمد امين بود. از پيوند اين نيك مرد عابد بادختر شيخ محمد حسين فلحه - دانشور پاك نهادجبل عامل - گوهرى پديد آمد كه سيد محسن نام گرفت، روستاى ((شقرا)) را شهرتىجاودان بخشيد و سال 1284 ق. را به عنوانسال ميلاد خويش، تاريخى به ياد ماندنى ساخت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پیشنهاد یعنی چه؟
پیشنهاد یعنی چه؟
چوخ یعنی چه؟
چوخ یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز