لغت نامه دهخدا
عنانی. [ ع ُ نا ] ( ع اِ ) عُناناک أن تفعل کذا؛ منتهای جهد و کوشش توست که چنین کنی. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
عنانی. [ ع ُ نا ] ( ع اِ ) عُناناک أن تفعل کذا؛ منتهای جهد و کوشش توست که چنین کنی. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
گویند عناناک ان تفعل کذا یعنی منتهای جهد و کوشش تو است که چنین کنی
💡 چون باد صبا، سبک عنانی نکنی با زاغ و زغن، هم آشیانی نکنی
💡 اگر خواهی توانی تافت بر ما عنانی از سر لطف و عنایت
💡 بمدح تو ابن یمین نیز کردست در آن راه با طبع او هم عنانی
💡 ز عجز دشمن خونخوار می شود گستاخ سبک عنانی برق از گیاه می دانم
💡 تا سوزدم جان آمد بجولان آتش عنانی چون برق لامع
💡 جواب داد دلم را که ای بر اسب تفکر ز هر دو کون گذشته به گاه تیر عنانی