شکسته وار

لغت نامه دهخدا

شکسته وار. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) مریض. ضعیف. ناتوان.رنجور. بیمارگونه. ( از یادداشت مؤلف ):
گرم به گوشه چشمی شکسته وار ببینی
فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت.( ترجمه محاسن اصفهان ص 143 ).شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد.حافظ.

فرهنگ فارسی

مریض و ضعیف و ناتوان.

جمله سازی با شکسته وار

💡 تشنیع بر نزاری و او خود شکسته وار هرگز به نام و ننگ نبوده ست پای بست

💡 شکسته وار به درگاهت آمدم، که طبیب به مومیاییِ لطفِ توام، نشانی داد

💡 کشتی شکسته وار پریشان بهر کنار دست تهی ز جمله ی اسباب شسته ایم

💡 کاری بکن ار تنت درست است ور نیست شکسته وار برخیز

💡 زان پیش که دل شکسته گردد ای دوست شکسته وار برخیز

میسترس یعنی چه؟
میسترس یعنی چه؟
نغمه یعنی چه؟
نغمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز