سگست
فرهنگ فارسی
جمله سازی با سگست
دارد طمع آنکه بگیری دستش ورنه چه سگست او که بگیرد پایت؟
یک سگست و در هزاران میرود هر که در وی رفت او او میشود
عوان سگست چو در نیتش ستم باشد که آتش است و گر شعلهای ندارد اثیر
دین حسین تست آز و آرزو خوک و سگست تشنه این را می کشی و آن هر دو را میپروری
حرص و شهوت مار و مورست و سگست رهروان را کی درین معنی شک است
مباش زنده مردار اگر کسی از حرص که آن سگست که هم زنده است و هم مردار