سوار پا

لغت نامه دهخدا

سوارپا. [ س َ ] ( ص مرکب ) پاسوار که کنایه از پیاده چست و چابک باشد. ( برهان ).پیاده تیزرو. ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از پیاده جست و چابک باشد و آنرا پاسوار نیز گویند. ( انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) پیاده چست و چابک.

جمله سازی با سوار پا

چو بخت نیست کسی را، چه کار آید عقل سوار پا چو ندارد رکاب زین عیب است
بازش آرای هم‌نشین و فتنه بنشان کان سوار پای اگر در زین درآرد فتنه بالا می‌رود
چو بر رکاب نهاد آن سوار پای غریمت ز شهر بند سکون محتشم دو اسبه بدر شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال شمع فال شمع فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال کارت فال کارت