سرپوشی

لغت نامه دهخدا

سرپوشی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) پوشیدن سر. || رازداری.

فرهنگ فارسی

پوشیدن سر یا راز داری

جمله سازی با سرپوشی

نهاد بر سر من زان حیات سرپوشی که مرگ دست ندارد بزیر آن سرپوش
زین همه رخت مرا طشت فلک سرپوشی چون ندادست ازان طشت من از بام افتاد
این ده ساختمان در برابر طوفان‌های موسمی به وسیله سرپوشی بر روی رگه‌های چوبی از جنس فولاد به پی پیچ و مهر شده‌اند.
سرپوشی که به عنوان لچک استفاده می‌شود پارچه‌ای است که آن را تا زده و جلوی سر، گره می‌زنند و دو طرف دسته آن را داخل دستمال سر فرو می‌برند و موها به شکل چتر از زیر دستمال نمایان می‌شود.
خات سرپوشی بود که نجیب‌زادگان مصر باستان می‌پوشیدند، خات از نمس ساده‌تر بود و هیچ بند یا تاخوردگی نداشت بلکه بر روی سر آویزان می‌شد و به هم پیچیده نمی‌شد.
نام این تابلو برگرفته شده از نوع سرپوشی است که مدل این تصویر بر سر خود بسته‌است که یادآور عمامه است. در آن دوران اروپایی‌ها از طریق روابطی که با عثمانی‌ها داشتند با عمامه ترکی آشنا بودند و شباهت این سرپوش باعث این سوء تعبیر در نام‌گذاری تابلو شده‌است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سلیطه
سلیطه
دیوث
دیوث
مابه التفاوت
مابه التفاوت
هول
هول