چر حر؟ نامداری که روز نبرد هراسان نگشتی زیک دشت مرد
زیک قطره خون آفریننده ام چنین کرد روشن چو بیننده ام
ز یک برادر کام جهانیان شیرین زیک برادر چشم جهانیان روشن
ساقی زیک پیاله خرابم بهار کو عمر دوباره داد شراب دو ساله ام
گر حکمتی آموخت زخم بود فلاطون ور حشمت جمشید زیک پرتو جام است
بنامیزد جز آن کلک سخن ساخت زیک نی تنگ ها شکر که پرداخت