زور گر

لغت نامه دهخدا

زورگر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) پهلوان و بهادر و دلیر و جنگجوی. ( ناظم الاطباء ). پهلوان. ( آنندراج ):
نبود میل جوانان سیمبر ما را
به زور عاشق خود ساخت زورگر ما را.سیفی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

پهلوان و بهادر و دلیر و جنگجوی

جمله سازی با زور گر

💡 برد هر کسی بار در خورد زور گران است پای ملخ پیش مور