زنح

لغت نامه دهخدا

زنح. [ زَ ] ( ع مص ) ستودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || راندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دفع کردن. ( از اقرب الموارد ). || تنگی نمودن در معامله و تنگ گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زنح. [ زُ ن ُ ] ( ع اِ ) پاداش دهندگان بر خیر و شر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

جمله سازی با زنح

💡 چون ریش همیشه با زنح بدکارم واکنون چو زنخ در پس ریش افتادم

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اسرع وقت یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
رویداد یعنی چه؟
رویداد یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز