زنن

لغت نامه دهخدا

زنن. [ زَ ن َ ] ( ع ص ) ماء زنن؛ آب کم و تنک و کذا میاه زنن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || چاه که در وی آب هست یا نه معلوم نباشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). چاهی که معلوم نباشد در وی آب هست و یا نیست. ( ناظم الاطباء ).
زنن. [ زِ ن ُ ] ( اِخ ) رجوع به زنون شود.

جمله سازی با زنن

اقبال مردکار مکافات ظلم نیست زنن فتنه‌گر تو غافلی ادبار آگه است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بنت
بنت
باسلیقه
باسلیقه
دودول
دودول
نمایان
نمایان