روشن ضمیری

لغت نامه دهخدا

روشن ضمیری. [ رَ / رُو ش َ ض َ ] ( حامص مرکب ) صفت روشن ضمیر. روشندلی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روشندلی و روشن ضمیر شود.

فرهنگ فارسی

روشن ضمیری دانایی آگاهی.

جمله سازی با روشن ضمیری

تیره و روشن ضمیری، تن سیاه و دل چو شیری بر سمن مشکین حریری، بر قمر نیلی سحابی
ز خورشید فزون روشن ضمیری بلند از قدر او نام امیری
بناچار گفت: ای خداوند تخت چو روشن ضمیری و آزاده بخت
کجا باشد چو می روشن ضمیری که دارد به ز ساغر دستگیری؟
ره مردن طلب کن گر فقیری مدد جو اول از روشن ضمیری
ازین روشن ضمیری نام او نور بعنوان رسولی گشته مشهور