راه ساختن

لغت نامه دهخدا

راه ساختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) درست کردن راه. ساختن راه. راهسازی. و رجوع به راهسازی شود.

فرهنگ فارسی

درست کردن راه ساختن راه. راهسازی.

جمله سازی با راه ساختن

💡 جمعیت حمایت آسیب دیدگان از سوختگی از آغاز بنیان همه کوشش خود را در راه ساختن بیمارستان مجهزی نمود که این بیمارستان از سال ۱۳۵۱ آماده بهره‌برداری شد.

💡 زیبایی‌شناسی از رشته‌های سنتی فلسفه بوده، و به‌ویژه در سده‌های هفدهم و هجدهم میلادی بسیار پررونق بوده‌است. بسیاری از فیلسوفان معاصر هم‌نظر هستند که زیبایی امری ذهنی و انتقال‌ناپذیر است. کسی راه ساختن ترانه‌های موسیقی درست یا اشعار کامل را نمی‌شناسد؛ و گرایش شدیدی به جانب این عقیده هست که دوست داشتن، دلیل و برهان نمی‌خواهد.

💡 خشونت علیه زنان مانعی بر سر راه ساختن جوامع فراگیر و پایدار است. به همین دلیل است که یونسکو بر برابری جنسیتی و عدم خشونت تأکید می‌کند. اگر نیمی از جمعیت در ترس از مورد تعرض زندگی کنند، امکان شکوفایی یک جامعه وجود ندارد.