دور پندار

لغت نامه دهخدا

دورپندار. [ پ ِ ] ( نف مرکب ) اندیشه کننده در غور چیزها. ( ناظم الاطباء ). با پندار عمیق. دوراندیش. دوربین. مآل اندیش. مطلع ازچیزهای آینده. ( ناظم الاطباء ).دوراندیش و بابصیرت.

فرهنگ فارسی

اندیشه کننده در غور چیزها.

جمله سازی با دور پندار

چنان کز دور پنداری صدایی تو را بر گوش آید ز آشنای
دور پنداری، یک اختلال درک بینایی است که در آن اجسام بسیار دورتر از آنچه که هستند به‌نظر می‌رسند. دور پنداری یک اختلال مرتبط با سندرم آلیس در سرزمین عجایب است.