دل نازک
فرهنگ فارسی
جمله سازی با دل نازک
چون جام تنک بود دل نازک جامی کز سنگ ستم سیمبرانش بشکستند
نی نی که من او را دلکی نازک دیدم از بهر مرا بر دل نازک ننهد بار
زیر لب هرچه صراحی به قدح می گوید در دل نازک از جمله فرو می آید
گر شود نقش نگین دل نازک چه عجب سکه نام تو بر روی درم سبز شود
برنمی آید دل نازک به استیلای عشق شیشه را پاس از می پر زور باید داشتن
به داغ ذره دل نازک که خواهد سوخت؟ چنین که لاله خورشید داغدار خودست