در امده

لغت نامه دهخدا

( درآمده ) درآمده. [ دَ م َ دَ/ دِ ] ( ن مف مرکب ) داخل شده. ( ناظم الاطباء ). واردشده. دخیل: بازل؛ شتر هشت ساله به نهم درآمده. ( دهار ).
- درآمده خلقت؛ عربک. متداخل. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| فرورفته: قَعِس؛ درآمده پشت. ( منتهی الارب ). هَضم؛ درآمده شکم گردیدن. ( از منتهی الارب ). || برون شده. || صادرگشته. || آشکارشده. پدیدگشته. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به درآمدن شود.

فرهنگ فارسی

( در آمده ) داخل شده یا فرو رفته یا برون شده

جمله سازی با در امده

💡 مى دانستند كه صدها ميليون جمعيت از نژادهاى مختلف چه در آسيا، چه در آفريقا و چه دراروپا كه در زير حكومت واحد در امده اند و از حكومت شام يا بغداد پيروى مى كنند فقط بهاين دليل است كه اينها مسلمانند به قران اعتقاد دارند و به هرحال خليفه را يك خليفه اسلامى مى دانند. والا اولين روزى كه احساس كنند كه خليفه خودبر ضد اسلام است، چه اعلام استقلال مى كنند.

💡 بلاو: در زبان کردی به معنی جای پهن و گسترده در کنار آب هم معنی می‌دهد که ریشه اش همه (برآو) میباشد برآوله : بر اثر کثرت و تخفیف به صورت ((باوله)) در امده است.