خیرگاه

لغت نامه دهخدا

خیرگاه. [ خ َ ] ( اِ مرکب ) اندرون خانه. اندرونی. درون خانه. ( یادداشت مؤلف ).

جمله سازی با خیرگاه

در خیرگاه حاتم طی نیست پشه یی بر باد رفت و هیچ کسی را بجا نماند
منفعل ماه از چراغ گوشه ایوان تو وی ز فانوس تو نورانی فلک را خیرگاه
تا خیرگاه حاتم طی گشت سرنگون جز خاک توده یی به دیار عرب نماند
از آن زمان که فلک حقه باز شد گاهی ز شر حادثه این خیرگاه خالی نیست
همیشه سایلان خشنود از وی دکانش خیرگاه حاتم طی
از خیرگاه حاتم طی نیست غیر نام مانند گردباد ز دشت این غزاله رفت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تزویر
تزویر
هیت
هیت
رویداد
رویداد
طولانی
طولانی