خویت

لغت نامه دهخدا

خویت. [ خ ُ وِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در 30 هزارگزی جنوب زرند و 5 هزارگزی راه مالرو زرند به رفسنجان. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
خویة. [ خ َ وی ْ ی َ ] ( ع اِ ) طعام زچه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). کاشی، کاچی که خوراکی است برای زن در وقت حمل پزند. || گشادگی که میان پستان و فرج چارپایان است. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

جمله سازی با خویت

کمال حسن رویت را مخالف نیست جز خویت دریغا آن لب شیرین اگر شیرین جوابستی
من برخی آبی که رود در جویت من مردهٔ آتشی که دارد خویت
ز بیم تندی خویت گشودن چشم بر رویت ز یاران بر سر کویت بود یارا کرا یارا
برده بودم تا سر مژگان نگاه حسرتی یاد خویت‌ کرد جرأت آتش اندیشید و سوخت
ماه من، روی تو خوبست و چنین بایستی لیک خویت قدری بهتر ازین بایستی
هی به زبان ما گو رمز مگو پیدا گو چند خوری خون به ستم ای همه خویت خونین