خوشک

لغت نامه دهخدا

خوشک. [ خوَش ْ / خُش ْ ]( اِ ) خشک. مقابل دریا. بر: کیست که او شما را ره نماید در تاریکی در دریا و خوشک چون بسفر روید. ( تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 173 ). رجوع به خشک شود.

فرهنگ فارسی

خشک مقابل دریا

جمله سازی با خوشک

پسر سهل گدا گر شنود حال آرد کایت کدیه چو عباس خوشک می‌خوانی
خوش باش که تا نه بس ازینجا بروی امروز خوشک نشین که فردا بروی
با تو صد دُرج دُرّ ناسفته خانه پر دزد و تو خوشک خفته
ناتون گر بمانم اندر راه لطف حق میبرد خوشک خوشکم
از مطرب آب بشنود ناله که او بر رود خوشک ترانه‌ای می‌گوید
دایکندی‌ها به‌طور سنتی بسیار نزدیک با دایزنگی‌ها هستند. زیرمجموعه‌های دایکندی شامل طوایف: عادل بیگ، نور بیگ، عینک، الک، بابلی، بایباق، برات، بابک، چوره، دولت بیگ، دوده، حیدر بیگ، جامی، جاشه، خودی، تاجیک، خوشک، میر هزار، نِکه، چوله کور، ساربان و روشن بیگ و غیره می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محتمل یعنی چه؟
محتمل یعنی چه؟
احتساب یعنی چه؟
احتساب یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز