لغت نامه دهخدا خظ. [ خ َظظ ] ( ع مص ) سست و فروهشته گردیدن تن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).- فرس خظ بظ؛ اسب آگنده گوشت.( منتهی الارب ).
جمله سازی با خظ تا پا سر زلفت از سر دوش کشید خظ حلقة بندگیت در گوش کشید بین خظ سبز و گونه گلگونش از من مپرس علت سودا را عزم سفری ز کشور دل دارد حسن تو ز خظ برزده دامن به میان