خشک گشتن

لغت نامه دهخدا

خشک گشتن. [ خ ُ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) بی حرکت ماندن چنانکه در فالج یا در مرگ. ( یادداشت بخط مؤلف ):
دم سگ بینی ابا تیفوز سگ
خشک گشته کش نجنبد هیچ رگ.رودکی ( از صحاح الفرس ).

جمله سازی با خشک گشتن

شاخ خشک از قربت آن آفتاب غیر زوتر خشک گشتن گو بیاب