حسن گلوسوز

لغت نامه دهخدا

حسن گلوسوز. [ ح ُ ن ِگ َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) به معنی حسن صبیح است، چه گلوسوز کنایه از چیزی باشد که بسیار شیرین است و افراط شیرینی گلو را میسوزاند، پس معنی حسن گلوسوز، حسن شیرین میباشد، و شیرین مقابل نمکین است چون حسن سیاه را حسن ملیح و نمکین گویند، لهذا بمقابل آن حسن صبیح یعنی حسن سفید را حسن گلوسوز گفتند یعنی حسن شیرین. و در چهار شربت، حسن گلوسوز را حسن دلچسب و مطبوع نوشته است. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). و شعرای فارسی زبان را مثنویها بدین نام هست. ( ذریعه ج 7 ص 15 ).

دانشنامه آزاد فارسی

حُسنِ گَلوسوز
از زلالی خوانساری، منظومه ای فارسی. شاعر این مثنوی را در برابر مخزن الاسرار نظامی و به نام شاه عباس اول صفوی، در ۴۱ جلوه و چهار تمثیل با مقدمه ای به نثر از شاعر و در حدود ۹۵۰ بیت سروده که حدود ۴۵۰ بیت از آن بازمانده است. حُسن گلوسوز، یکی از هفت مثنوی زلالی به نام سبعۀ سیاره/هفت گنج است که پس از مرگ او طغرای مشهدی و عبدالحسین کمره ای آن را گردآوری کرده اند.

جمله سازی با حسن گلوسوز

عالم از حسن گلوسوز تو شد باغ خلیل در دل سنگ تو تخم شرری نیست که نیست
کباب حسن گلوسوز تشنگی گردم! کز آب خضر، مرا بی نیاز ساخته است
ز شرم خنده او استخوان صبح گداخت شکر به حسن گلوسوز برنمی‌آید
صائب اثر از حسن گلوسوز نمانده است امروز که پروانه ما بال برآورد
کباب حسن گلوسوز تشنگی گردم! که سرد بر دل من کرد آب حیوان را
فارغم چون طوطی از حسن گلوسوز شکر من که شکر می خورم از گفتگوی خویشتن