حرف زن

لغت نامه دهخدا

حرف زن. [ ح َ زَ ] ( نف مرکب ) حَرّاف. متکلم. زبان آور. ترجمان. ( فرهنگ رازی ).

جمله سازی با حرف زن

💡 شرمی بکن چه عرش، چه کرسی، نه بارها گفتم بصرفه حرف زن ای پایه ناشناس

💡 حرف زن ای بت خونخوار چه می‌پرهیزی؟ نه حدیثی کنی اظهار چه می‌پرهیزی؟

💡 اگر خمش نشوی حرف زن شمرده که هست نفس شمرده زدن در شمار خاموشی

💡 ای خامه حرف زن که پس از ما کلام ما شاید به اهل راز رساند سلام ما

💡 حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود روی بنما تا سواد طوطیان روشن شود

اندر یعنی چه؟
اندر یعنی چه؟
هول یعنی چه؟
هول یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز