جگرک

لغت نامه دهخدا

جگرک. [ ج ِ گ َ رَ ] ( اِ مصغر ) جگر که ریزه کرده بر سیخ کباب کنند. || طعامی که از جگر کنند بروغن و پیاز سرخ کرده. مطبوخی از جگر و دل. جگر که بقطعه های کوچک خرد کرده. چغوربغور.
- امثال:
صنار ( صد دینار ) جگرک سفره قلمکار نمیخاد ( نمیخواهد ).

فرهنگ عمید

خوراک قلیۀ جگر گوسفند که با روغن و پیاز در تاوه تف می دهند.

فرهنگ فارسی

خوراک قلیه جگروروغن وپیازکه درتاوه تف بدهند
( اسم ) ۱- جگر گوسفند: ( ( صنار( صد دینار ) جگرک سفر. قلمکار نمیخواد ( نمیخواهد ). ) ) ۲- خوراکی که از جگر گوسفند سازند و با روغن و پیاز در تابه تف دهند.

جمله سازی با جگرک

💡 گرد یتیمیش نبود جز غار دل شکمکه گوهر جگرکان آتش است

💡 صاحب‌الرأیا! رو صبح‌نشین روی خرک رأی‌ها پیش نه و داد بزن های جگرک