جهان خوش
فرهنگ فارسی
جمله سازی با جهان خوش
جهان خوش است «نظیری » قلم به جلوه درآر که گلشکر ز سر نوک خار میخیزد
دهان غنچه لب و روی چون گلستانت بهاروار چوگل سربسر جهان خوش کرد
دایم به جای دانه دل خویش می خورد مرغی که در ریاض جهان خوش نواترست
ز روی صورت و معنی جهان خوش است ولی چنانکه پای ورم کرده فربهی است نزار
بیدلی در سایهٔ پل رفته بود فارغ از هر دو جهان خوش خفته بود