جان زنده کن

لغت نامه دهخدا

جان زنده کن. [ زِ دَ / دِ ک ُ ] ( نف مرکب ) زنده کننده جان. روانبخش. حیات دهنده:
این نامه بنام پادشاهی
جان زنده کنی خردپناهی.نظامی جان زنده کنی که از فصیحی
شد معجز او دم مسیحی.نظامی.

فرهنگ فارسی

زنده کننده جان

جمله سازی با جان زنده کن

💡 این نامه به نام پادشاهی جان زنده کنی خرد پناهی