تیر گردون

لغت نامه دهخدا

تیر گردون. [ رِ گ َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است. ( برهان ). خورشید. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از آفت و حوادث آسمانی نیز باشد. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || بعضی گویند عطارد است. ( برهان ). عطارد. ( ناظم الاطباء ). ستاره تیر. دبیرفلک:
تیر گردون همه انواع فضائل دارد
لیک در ملک طرب کامروا ناهید است.ابن یمین.رجوع به تیر ( عطارد ) شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از آفتاب است کنایه از آفت و حوادث آسمانی را نیز گویند

جمله سازی با تیر گردون

ورچه پر تیر گردون بشکنم چون خدنگی از کمان خواهم فشاند
تیر گردون گر بدعوی دم زند با کلک او عقل میداند که پیش اختران گردد خجل
ز شرم کهربا گون خامه او بر آرد تیر گردون رنگ کاهی
قضا از نوک کلک تیر گردون بعز جاودانش داده منشور
چون بر به کمان سخن نهم تیر گردون نتواند کشد کمانم
تا که شد طبع کریم تو خریدار سخن تیر گردون را بررست ز شادی پر و بال