بیهوش دارو

لغت نامه دهخدا

بیهوش دارو. ( اِ مرکب ) داروی بیهوشی. دوائی که شخص رابی حس نماید. بیهوشانه.

فرهنگ عمید

داروی بیهوشی، دارویی که تزریق یا استنشاق آن سبب بیهوشی شود، بیهوشانه.

فرهنگ فارسی

بیهوشی. دوائیکه شخص را بیحس نماید

جمله سازی با بیهوش دارو

بیخودم کردند از این بیهوش داروی حیات غافلم در جرگه لیل و نهار انداختند
ساقی مستان که هوش می پرستان می برد گوئیا بیهوش دارو در شراب انداختست
شعله سرگرمی ما داغ دارد مهر را می شود بیهوش دارو خاک اگر بر سر کنیم
اهل حکمت سیدا بیهوش دارو خورده اند از که می جوید کسی دیگر دوای خویشتن
دوای کی و نوشداروی جم خطا رفت و بیهوش داروی غم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حریص یعنی چه؟
حریص یعنی چه؟
پیشنهاد یعنی چه؟
پیشنهاد یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز