بی قاعدگی

لغت نامه دهخدا

بی قاعدگی. [ ع ِ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی قاعده. رجوع به بی قاعده شود.

فرهنگ فارسی

بیقاعده بودن.

جمله سازی با بی قاعدگی

پنج‌ها هوشیار، روشنگر و کنجکاو هستند. آن‌ها قادر به تمرکز بر روی توسعه ایده‌ها و مهارت‌های بسیار پیچیده می‌باشند. این افراد مستقل، خلاق و مبتکر بوده و می‌توانند سرگرم افکار و تصورات خیالی خود شوند. آن‌ها جدا، بشدت عصبانی و قوی هستند. این افراد به‌طور معمول با بی قاعدگی، پوچ گرایی، و انزوا مشکل دارند. این افراد در بهترین حالت پیشرو رؤیایی، و جلوتر از زمان خود هستند و قادر به دیدن جهان با روشی کاملاً جدید می‌باشند.