بلگن

لغت نامه دهخدا

بلگن. [ ب َ گ َ ] ( اِ ) سر دیوار. ( آنندراج )( شرفنامه منیری ). بلکن. رجوع به بلکن شود. || منجنیق. ( آنندراج ). بلکن. رجوع به بلکن شود.

جمله سازی با بلگن

💡 که مهر گردون نتوان نهفت در بگلیم که آب دریا نتوان کشید در بلگن

💡 تو ای جم جبروتی بساط عالم پاک چو مور از چه درین خاک مانده ئی بلگن

💡 موری که در افتد بلگن چاره ندارد من موریم افتاده، تو هستی لگن من