بطنت

لغت نامه دهخدا

بطنت. [ ب ِ ن َ ] ( ع اِ )بَطْنَة بمعنی سیری و پری شکم از طعام:
کم خورش، مرد شرفتنت نیست
هرکجا بطنت است فطنت نیست.سنایی.شخصی بود صاحب ذکا و فطنت نه با جهالت و بطنت. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به بطنه شود.
بطنة. [ ب َ ن َ] ( ع اِ ) تکبر و فیریدگی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سیری و پری شکم از طعام. و منه المثل: البطنة تذهب الفطنه، و یقال: لیس للبطنة خیر من خمصة تتبعها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سیری و پری شکم از طعام. ( آنندراج ). بزرگ شدن شکم از سیری. ( تاج المصادر بیهقی ). شکم بند شدن. ( زوزنی ).

فرهنگ فارسی

ماخوذ از تازی بطنه بمعنی سیری و پری شکم از طعام.

جمله سازی با بطنت

ای خواجه که بسیار خوری چون تو کم است بطنت چو دهل ز پای تا سرورم است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نحوه
نحوه
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
کردار
کردار
فال امروز
فال امروز