بسعی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با بسعی
بسعی تست همه عز من ظریف و بلند زجود تست همه مال من کثیر و قلیل
براه ملک قدم میروی بسعی حدوث بتاز و دیده بد و نان همنشین مگشای
تو یار اگر نشوی بخت یار چون گردد بسعی خویش کسی بختیار چون گردد
گفتم از انعام عامش بر فلک سایم کلاه بازگشتم خود بسعی چرخ با خف حنین
بسعی تست که دادست پرده دار بصر درون منظره ی دیده بار مردم چشم