واژه ألمأ در زبان عربی یک مصدر به شمار میآید که معانی متعددی را در بر میگیرد و کاربرد آن بسته به حرف ربطی است که در جمله به کار میرود. بر اساس متون لغتشناسی معتبر نظیر منتهی الارب، آنندراج و اقرب الموارد، یکی از معانی اصلی این واژه، بردن پنهانی یا دزدیدن چیزی است؛ به این معنا که فاعل به صورت مخفیانه شیئی را از جایی منتقل سازد. علاوه بر این، این مصدر معنای دیگری نیز دارد که به انکار حق دیگری اشاره میکند، یعنی فردی از ادعای حق مشروع شخص دیگری سر باز زند و آن را نپذیرد.
علاوه بر معانی انتزاعی فوق، ألمأ در ارتباط با امور مادی و طبیعی نیز به کار میرود. یکی از کاربردهای آن، خالی کردن جایگاه چارپایان از گیاه یا علوفه است. به عنوان مثال، در عبارت کان بالارض مرعی او زرع فهاجت الدواب فألمأته که در اقرب الموارد ذکر شده، منظور این است که چارپایان بر روی چراگاه یا کشتزاری هجوم برده و آن را کاملاً خورده و زمین را هموار و عاری از گیاه کردهاند. همچنین، این واژه به معنای فروگرفتن و احاطه کردن چیزی نیز به کار میرود که در صورت متعدی شدن به حرف علی، مفهوم اشتغال و فراگیری را میرساند.
الماء. [ اِ ] ( ع مص ) پنهان بردن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). پنهان بردن دزد چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || منکر شدن حق کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || خالی گذاشتن چارپایان جای را. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). یقال: کان بالارض مرعی او زرع فهاجت الدواب فألمأته؛ یعنی در زمین چراگاه و کشت بود چارپایان بشوریدند و زمین را هموار و بی گیاه کردند. ( از اقرب الموارد ). || فروگرفتن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).یا در متعدی شدن بباء معنی بردن، و در متعدی شدن به «علی » معنی اشتمال ( فروگرفتن ) دهد: الماء علی الشی ٔ؛ اشتمل. الماء به؛ ذهب به. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || گزیدن جهت خود چیزی را. الماء بما فی الجفنة؛ یعنی جهت خود گزید آنچه در کاسه بود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رفتن. ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
[ویکی الکتاب] معنی عُلَمَاءُ: دانایان(علم به معنای احتمال صد در صد است، بطوری که حتی یک در صد هم احتمال خلاف آن داده نمیشود. )
معنی مَوَاخِرَ: شکافنده ها (کلمه مواخر جمع مخر است و مخر به معنای شکافتن آب از چپ و راست است، گفته میشود: مخرت السفینة الماء یعنی کشتی آب را شکافت. و بهمین جهت کشتی را ماخره میگویند )
معنی ﭐغْتَرَفَ: برداشت - گرفت و بلند کرد(کلمه اغتراف و کلمه غرف به معنای آن است که چیزی را بلند کنی و بگیری، مثلا میگویند: فلان غرف الماء و یا میگویند: فلان اغترف الماء، یعنی فلانی آب را بلند کرد تا بنوشد. و اغتراف یک غرفه از آب کنایه از یک مشت آب برداشتن است...
معنی غُرْفَةً: یک بار بلند کردن (کلمه اغتراف و کلمه غرف به معنای آن است که چیزی را بلند کنی و بگیری، مثلا میگویند: فلان غرف الماء و یا میگویند: فلان اغترف الماء، یعنی فلانی آب را بلند کرد تا بنوشد. و اغتراف یک غرفه از آب کنایه از یک مشت آب برداشتن است ود رعبا...
معنی تَغِیضُ: می کاهد (ماده غاض هم لازم استعمال میشود و هم متعدی، هم گفته میشود غاض الشیء - فلان چیز ناقص شد، و هم گفته میشود غاضه غیره - فلان چیز را ناقص کردند، در قرآن کریم هم بهر دو نحو آمده که میفرماید: و غیض الماء - آب ناقص شد، و ما تغیض الارحام - آنچه ر...
معنی غِیضَ: ناقص شد- کاستی گرفت (ماده غاض هم لازم استعمال میشود و هم متعدی، هم گفته میشود غاض الشیء - فلان چیز ناقص شد، و هم گفته میشود غاضه غیره - فلان چیز را ناقص کردند، در قرآن کریم هم بهر دو نحو آمده که میفرماید: و غیض الماء - آب ناقص شد، و ما تغیض الار...
معنی مَّعِینٍ: آب جاری بر روی زمین (در عبارت"وَءَاوَیْنَاهُمَا إِلَیٰ رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ:هر دو را به سرزمینی بلند که جایی هموار و چشمه سار بود منزل دادیم ")-زلال (کلمه معین در نوشیدنیها به معنای آن نوشیدنی است که از پشت ظرف دیده شود، مانند آب و شرا...
معنی مَوْرُودُ: آبی که به لب آن رسیده اند- آنچه در آن وارد می شوند (بِئْسَ ﭐلْوِرْدُ ﭐلْمَوْرُودُ:بد سهمی است [آتشی] که در آن وارد میشود.کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الماء - به لب آب...
معنی وِرْدُ: آبی که انسان و حیوان پس از تلاش و چرخیدنش به دنبال آن به گلویش میریزد - آبی که انسان و حیوانات تشنه به لب آن میآیند و از آن مینوشند ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الم...
معنی وَرَدَ: به لب آب رفت ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الماء - به لب آب رفتم مصدر آن ورود و اسم فاعلش وارد و اسم مفعولش مورود است خدای تعالی نیز در قرآن این معنی را استعمال نموده...
معنی وِرْداً: به صورت آمدن تشنگان بر لب آب ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الماء - به لب آب رفتم مصدر آن ورود و اسم فاعلش وارد و اسم مفعولش مورود است خدای تعالی نیز در قرآن این معنی...
ریشه کلمه:
موه (۶۳ بار)
آب.. راغب گفته اصل آن مَوَه است بدلیل آنکه جمع آن اَمْواه و مِیاه آمده و مصغرش مُوَیْه است هاء آخر را حذف و واو را مبدل به الف کردهاند. «ماء» 63 بار در قرآن کریم بکار رفته و اعتناء عجیبی به آن شده است از جمله فرموده:. میدانیم که آب را در تشکیل موجوات زنده دخالت تامی است که بدون آن زندگی نه وجود داشت و نه بقا. قرآن در بسیاری از آیات روییدن نباتات را به آب باران نسبت داده و مرتبا گفته:. این از آنجهت است که آب دریاها شوروتلخ است و برای نباتات و آشامیدن قابل استفاده نیست ولی بوسیله تبخیر، آب خالص بصورت ابرها از سطح اقیانوسها بلند میشود و بصورت باران وبرف به خشکیها میبارد و مورد استفاده حیوانات و نباتات قرار میگیرد.. *** *. این آیهتذکر میدهد اولا آب به قدر احتیاج مردم و حیوان و نبات از آسمان میبارد وباریدن آن بدون تقدیر و اندازه نیست، بلکه «ماءً بِقَدَرٍ» است، ذخیره برفها در کوهها در اثر برودت هوا و ذوب شدن تدریجی آنهاو تشکیل جویبارها و رودخانهها هم «بِقَدَر» است نه سرسری. ثانیا «فَأَسْکَّناهُ فِی الْاَرْضِ» باید این آب در روی زمین و در اعماق آن که در دسترس بشر است ساکن باشد که بشر بتواند با حفر چاهها و قنوات آنرا مهار کند و مورد استفاده قرار دهد اگر اعماق زمین خاک رس نبود و آب در آنها حبس نمیشد آبها بتدریج چنان به اعماق فرو میرفت که از دسترس انسان خارج میشد«وَاَنَّا عَلی ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ» «سُبْحانَ مَنْ مَهَّدَالْاَرْضَ لِلْحَیاةِ». ***. مراد از «ماء» نطفه است مثل. ایضا.