اناله

لغت نامه دهخدا

( انالة ) انالة. [ اِ ل َ ] ( ع مص ) فراهم آمدن چیزی در معدن. ( ناظم الاطباء ): انال المعدن انالةً؛ فراهم آمد در آن [ معدن ] چیزی. ( از منتهی الارب ). || سوگند خوردن، گویند انال باﷲ. || دادن، گویند انلته ایاه و له. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). داد و عطا کردن. || دوا کردن. ( آنندراج ).
اناله. [ اِ ل َ ] ( از ع، مص ) عطا دادن. ( مصادر زوزنی ). و رجوع به انالة شود.

جمله سازی با اناله

بـنـابراين، آيه شريفه همان را مى گويد كه آيه شريفه (انا نحن نزلنا الذكر و اناله لحافظون ) در صدد بيانش مى باشد.