بار دل

لغت نامه دهخدا

بار دل.[ رِ دِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) غم و اندوه دل و اندیشه روزگار باشد. ( برهان ). کنایه از اندوه دل و اندیشه روزگار است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). غصه. ( دِمزن ). و رجوع به شعوری و «بار» و ناظم الاطباء شود.

جمله سازی با بار دل

💡 منزل او دور و بر من کوههای بار دل کی تواند برد با این بارها محمل مرا

💡 نخل امید مرا جز بار دل حاصل نبود حیف ازان عمری که صرف باغبانی شد مرا

💡 نبست محملم امداد همنوایی کس ز بار دل به ته ‌کوه چون صدا ماندم

💡 زین یک نفس‌ متاع‌ که‌ بار دل است و بس شور هزار قافله در بار می‌رسم

💡 در محفل که راه بیابی گران مباش از حرف سخت بار دل دوستان مباش