اشکش

لغت نامه دهخدا

اشکش. [ اَ ک َ / اِ ک َ ] ( اِخ ) ( در شاهنامه ) نام یک از پهلوانان ایرانی در زمان کیخسرو. و رجوع به اشکس شود.

فرهنگ فارسی

نام یک پهلوان تورانی که از دست رستم کشته شد. نام پهلوانی بوده است.

فرهنگ اسم ها

اسم: اشکش (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: ashkash) (فارسی: اشکش) (انگلیسی: ashkash)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی

جمله سازی با اشکش

از قطره اشکش جگر سنگ شود داغ هر دل که ازان حسن گلوسوز کباب است
از بصیرت جوش اشکش بسکه فارغبال کرد آفتاب از پردهٔ چشمم توان غربال کرد
پس گستهم اشکش تیز گوش /که بازور و دل بود و با مغز و هوش
زخون دل چو شفق باد روی دشمن تو که اشکش از فزع خنجرت چو سیماب است
چنان ز شبنم اشکش لباس شب تر شد که روز جامه خود را بآفتاب گرفت
خصم تو گر نه نایب تیغ تو شد ز چیست پشتش خمیده اشکش خونین تنش نزار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارین یعنی چه؟
ارین یعنی چه؟
اصرار یعنی چه؟
اصرار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز