لغت نامه دهخدا اسود و احمر. [ اَ وَ دُ اَ م َ ] ( اِخ ) کنایه از حبش و روم و بعضی عرب و عجم نوشته اند. ( غیاث ).
جمله سازی با اسود و احمر شفیع اسود و احمر قسیم جنت و نار مراد عارف و عامی پناه کون و مکان آن کرد داغ اسود و احمر جمال قوم این داغ جهل اسود و احمر به آب داد رتبه اش از طور بالا تر شد است بوسه گاه اسود و احمر شد است