پلنگ افکن

لغت نامه دهخدا

پلنگ افکن. [ پ َ ل َ اَ ک َ ] ( نف مرکب ) کنایه است از دلاور و دلیر و شجاع. پرزور. قوی:
نوک خاری نیست کز خون شکاری رنگ نیست
آفتی بود آن پلنگ افکن کز این صحرا گذشت.نظیری.

فرهنگ فارسی

( صفت ) دلیر پر زور شجاع قوی.

جمله سازی با پلنگ افکن

شیر گیران پلنگ افکن کمندش را اسیر شهسواران خدنگ انداز تیرش را شکار
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن
کیست یارب این پلنگ افکن سوار شیرگیر؟ کیست یارب این دلیر پر دل ضیغم شکار؟
شیر گیران جهانرا بنظر صید کنند آن دو آهوی پلنگ افکن روبه بازش
چو آهوان پلنگ افکن ترا بینند اگر بصید روی تو از وحشیان نرمند
گروهی پلنگ افکن پیل زور در آهن سر مرد و سم ستور