ناصرالدین اسم پسر، عربی و تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی می باشد. به معنی یاریکننده دین. این نام به شاه ایران از سلسله قاجار اشاره دارد که در سن جوانی به سلطنت رسید، پس از سه سال وزیر خود، امیرکبیر، را عزل و به قتل رساند. او استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت و سه بار به اروپا سفر کرد. شاه به دست میرزا رضا کرمانی کشته شد. در دوران او، نخستین مؤسسات آموزش عالی جدید تأسیس شدند و فناوریهایی چون تلگراف، تلفن و برق به ایران وارد شد. همچنین، چاپ و نشر روزنامه و کتاب رونق گرفت. لقب ناصرالدین به محمود ابن ملکشاه سلجوقی و ناصرالدین ابوالمعالی محمد، مشهور به ملک کامل، شاه ایوبی مصر که حمله صلیبیان را دفع کرد، نیز اطلاق شده است. این نام به چندین شخصیت تاریخی دیگر نیز نسبت داده میشود، از جمله پدر سلطان محمود سبکتکین و ناصرالدین شاه قاجار، که پسر محمد شاه قاجار بود.
ناصرالدین
لغت نامه دهخدا
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ] ( اِخ ) از دهات دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد است در 3هزارگزی شمال شرقی دورود و یک هزار گزی شمال شرقی دورود و یک هزارگزی شمال راه آهن در جلگه معتدل هوائی واقع است و 243 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و قنات، محصولش غلات و پنبه و چغندر، شغل مردمش زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیای ایران ج 6 ص 352 ).
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ] ( اِخ ) سومین از امرای سلسله صغریه ذوالقدر است که در کرماخ به نزدیکی ارزنجان ساکن بودند. ادوارد براون بنقل از احسن التواریخ آرد: «سلاطین این خانواده [ ذوالقدر ] چهار نفر بودند: ملک اصلان، سلیمان، ناصرالدین و علاءالدوله، این شخص اخیر باچهار پسر و سی نفر اتباعش به دست سربازان سلطان سلیم [ پادشاه عثمانی، هنگام جنگ وی با شاه اسماعیل صفوی ] سر بریده شدند». ( تاریخ ادبیات ایران ج 4 ص 62 ).
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ] ( اِخ ) لقب ملکشاه بن تکش خوارزمشاه است. رجوع به ملکشاه بن تکش در این لغت نامه و نیز رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 423 شود.
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ] ( اِخ )لقب همایون پادشاه هند است. رجوع به همایون در این لغت نامه و نیز رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 297 شود.
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ] ( اِخ ) ابراهیم از حکام بنی بلبان در بنگاله و لکنهو ( از723 تا 726 هَ. ق. ) است. ( از معجم الانساب ص 427 ).
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ] ( اِخ ) ابراهیم بن شیر کوه، ملقب به الملک المنصور، از ایوبیان حمص است. به سال 637 هَ. ق. به امارت رسید و به سال 644 درگذشت. ( از معجم الانساب ص 153 ).
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ] ( اِخ ) ابن ابراهیم، معروف به سقمان ثانی، چهارمین ملوک ارمنیه است. وی از سال 522 تا 579 هَ. ق. بر ارمنستان حکومت کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 152 شود.
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ] ( اِخ ) ابن خدایار، نوزدهمین و آخرین از خانان خوقند است و به سال 1292 هَ. ق. به امارات رسید. ( از معجم الانساب ص 411 ).
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ]( اِخ ) ( سید... ) ابن یوسف سمرقندی حنفی مدنی حسینی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابوالقاسم بن یوسف شود.
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ] ( اِخ ) ابوسعید بیضاوی. رجوع به ناصرالدین عبداﷲ شود.
ناصرالدین. [ ص ِ رُدْ دی ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن منصور، مکنی به ابن منیر. رجوع به احمدبن محمدبن منصور در این لغت نامه و نیز رجوع به ریحانة الادب ج 1 و تاریخ الخلفاء ص 321 و غزالی نامه ص 368 شود.
فرهنگ فارسی
لقب خواجه عمید الله بن محمود بن شهاب الدین چاچی ( ف. ۸۹۶ ه.ق. ) معروف به خواجه احرار از مشایخ سلسله نقشبندیه. از شیخ یعقوب چرخی و نظام الدین خاموشی ارشاد یافت و به زودی خود به مقام شیخی و ارشاد رسید. سلاطین ترکستان و خراسان خاصه سلطان ابوسعید او را بزرگ می داشتند. در سمرقند در ۸۹۶ ه.ق. در گذشت.
یحیی بن جلال الدین تونی.
لقب همایون پادشاه هند است.
فرهنگ اسم ها
معنی: یاری کننده دین، نام شاه ایران از سلسله ی قاجار، ( اَعلام ) ) ناصرالدین شاه: شاه ایران [، قمری] از سلسله ی قاجار، که در سالگی شاه شد، وزیرش امیرکبیر را پس از سه سال عزل کرد و کشت، استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت، سه بار به اروپا سفر کرد، به دست میرزا رضا کرمانی کشته شد، در زمان او نخستین مؤسسه های آموزش عالی جدید تأسیس شد، تلگراف، تلفن و برق به ایران راه یافت، چاپ و نشر روزنامه و کتاب رواج یافت، ) ناصرالدین لقب محمودابن ملکشاه سلجوقی: [، قمری]، ن محمود، ) ناصرالدین ابوالمعالی محمّد مشهور به ملک کامل: شاه ایوبی مصر [، قمری] که حمله ی صلیبیان را دفع کرد، ( در اعلام ) نام چندین تن از اشخاص در تاریخ، از جمله [لقب] پدر سلطان محمود سبکتکین، و ناصرالدین شاه قاجار، نام پسر محمد شاه قاجار
دانشنامه عمومی
این منطقه در دهستان ژان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۸۶۳۶نفر ( ۲۳۲۳خانوار ) بوده است.