مقالی

لغت نامه دهخدا

مقالی. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مِقلی ̍ و مِقلاة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ مقلاة. ( دهار ) ( آنندراج ). رجوع به مقلاة و مقلی شود.
مقالی. [ م َ ] ( اِخ ) عشیره ای از طایفه نصار از طوایف بنی کعب خوزستان. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 91 ).

جمله سازی با مقالی

💡 ایا مسیح مقالی که روز خدمت تو ز شوق دل به عصای اجل توان برخاست

💡 تو آن مسیح مقالی که ملک معنی راست بیاض جبهه کلک تو صبحگاه نشور

💡 مردمان بر شیوهٔ طرز نزاری منکرند آری آری بی‌زبانان را مقالی دیگرست

💡 هر ملک را در او مثالی هست که دهدشان در آن مقالی دست

💡 گر نیست به جعبه‌ش در چون تیر مقالی کس دست نگیرند ز پیروز و ینالش

💡 نکهتی از چمن فیض فصیحی است اسیر که ز هر زمزمه گلزار مقالی دارد

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فمبوی یعنی چه؟
فمبوی یعنی چه؟
عزیز یعنی چه؟
عزیز یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز