مبری

لغت نامه دهخدا

مبری. [ م َ ری ی ] ( ع ص ) چوب و تیر تراشیده شده و قلم تراشیده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مبری. [ م َرا ] ( ع اِ ) موضع تراش تیر و چوب. ( ناظم الاطباء ).
مبری. [ م ُ را ] ( ع ص ) جمل مبری؛ شتر حلقه در بینی کرده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). مبراة. ( آنندراج ). و رجوع به مبراة شود.
مبری. [ م ُ ب َرْ را ] ( ع ص ) پاک کرده شده. ( آنندراج ). بی گناه. پاک از... بری. منزه. سلیم. سالم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || معاف و آزاد.( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || دورکرده شده. ( آنندراج ). و رجوع به مبرا و ذیل آن شود.

فرهنگ فارسی

پاک کرده شده

جمله سازی با مبری

وی در این اثر سپّوکو به معنی «دریدن شکم» را یکی از شکل‌های آیینی خودکشی شرافتمندانه می‌داند که منحصراً سامورایی‌ها آن را به منظور حفظ شرافت خویش صورت می‌دادند. انگیزه سامورایی‌ها از این مرگ خود خواسته، حفظ یا بازگرداندن شرافت و حیثیتشان بود؛ بنابراین به عقیده تسونه‌تومو، سپّوکو، مرگ مقدسی دانسته می‌شود که باعث آزادگیِ خاطر سامورایی می‌شود و او را از هر ننگ و خطایی مبری می‌گرداند.
تعداد شورشیان سامورایی به ۲۰٬۰۰۰ نفر بالغ می‌شد. آنها قصد داشتند به پایتخت آمده و دولت را سرنگون کنند. این شورش چندین ماه در سال ۱۸۷۷ بطول انجامید اما نتوانست از مرزهای کیوشو فراتر رود و سرانجام توسط نیروهای دولتی سرکوب شد و به کاگوشیما عقب رانده شد. سایگو قبل از دستگیری خودکشی کرد بدین صورت که از دوستش خواست که او را گردن بزند. چند سال بعد در مجمع عمومی اعلام قانون اساسی، سایگو از اتهامات وارده مبری دانسته شد.