لغت نامه دهخدا
نکوکرداری. [ ن ِ کو ک ِ ] ( حامص مرکب ) نکوکردار بودن. رجوع به نیکوکرداری و نکوکردار شود.
نکوکرداری. [ ن ِ کو ک ِ ] ( حامص مرکب ) نکوکردار بودن. رجوع به نیکوکرداری و نکوکردار شود.
نکو کردار بودن.
💡 بو که از چون تو نکو کرداری به دل کس نرسد آزاری