نویدی

نویدی نام شعری (تخلص) عبدی بیک شیرازی است؛ او شاعر و مورخی از دوران صفویه بود که در سده دهم هجری زندگی می‌کرد. او به سرودن مثنوی‌های ادبی و عرفانی مهارت داشت و آثارش شامل مجموعه‌ای از اشعار در زمینه‌های تاریخی، عاشقانه و عرفانی بود. تخلص «نویدی» به معنی کسی که نوید و بشارت می‌دهد است و عبدی بیک با این نام، هویت ادبی و شعری خود را در اشعارش ثبت کرده است. او در دربار شاه طهماسب صفوی به عنوان شاعر و دبیر فعالیت می‌کرد و علاوه بر سرودن اشعار ادبی و عرفانی، آثارش شامل تاریخ‌نگاری نیز می‌شود. از مهم‌ترین آثار تاریخی او کتاب «تکملة الاخبار» است که در آن رخدادها و تحولات دوران خود و رویدادهای مهم جهان اسلام تا سال ۹۷۸ ق را به تصویر کشیده و به بیان حوادث تاریخی با نگاهی ادبی و هنری پرداخته است. در شعر، نویدی از داستان‌ها و مضامین عرفانی و عاشقانه برای بیان مفاهیم اخلاقی و دینی بهره می‌برد و در بسیاری از اشعارش به وصف شهرها، باغ‌ها و وقایع تاریخی پرداخته است.

لغت نامه دهخدا

نویدی. [ ن َ ] ( اِخ ) از مردم گیلان است و در قرن دهم می زیسته و نویدی تخلص می کرده است و به عهد سلطنت اکبر پادشاه به هندوستان مهاجرت کرده است، او راست:
ای دلم دور از تو در آتش دو دیده خون فشان
بی توام در آتش و آب آشکارا و نهان.
رجوع به صبح گلشن ص 569 و فرهنگ سخنوران شود.
نویدی. [ ن َ ] ( اِخ ) از مردم تهران و از شاعران قرن دهم و از معاصران و مقربان شاه طهماسب صفوی است. او راست:
آشفتگی های دلم هر گه به یادش می رسد
دست نوازش بر سر زلف پریشان می کشد.
( از تذکره نصرآبادی ص 287 ) ( از صبح گلشن ص 568 ).
نویدی. [ ن َ ] ( اِخ ) مؤلف صبح گلشن او را شاعری دشوارپسند توصیف کرده و آرد: «دیوان مختصرش متضمن بیست و نه غزل... و هر غزلش به التزام مالایلزم ترک حرفی از حروف تهجی و جمل دریکی از مطابع شهر لکهنو در سنه سبع و ستین از ماءةثالث عشر مطبوع گشته » و از ابیات متروک الالف اوست:
صد شکر که شد دولت وصل تو میسر
گردید ز خورشید رخت دیده منور
در نظم نویدی نبود هیچ قصوری
بشکست ز در سخنش قیمت گوهر.
رجوع به صبح گلشن ص 567 و فرهنگ سخنوران ذیل عنوان نویدی لکهنوئی شود.
نویدی. [ ن َ ] ( اِخ ) زین العابدین عبدی بیگ شیرازی ( خواجه... ) متخلص به نویدی، از شاعران قرن دهم و از محرران و محاسبان دیوان شاه طهماسب صفوی بود، وی به تتبع خمسه نظامی پنج مثنوی سروده است. و دیوانی به نام جام جمشید دارد. او راست:
دهانش را صفت چون حد من نیست
چه گویم چون در آن جای سخن نیست.
و نیز:
دلا رهی چو بیابان عشق در پیش است
بگو به آبله پا که آب بردارد.
و نیز:
ندهد نور چو بر دیده نمالم دستش
شمع این خانه سرانگشت حنابسته اوست.
( از تذکره روز روشن ص 1857 ) ( تحفه سامی ص 59 ) ( از آتشکده آذر ص 312 ).

فرهنگ فارسی

زین العابدین عبدی بیگ شیرازی متخلص به نویدی از شاعران قرن دهم و از محرران و محاسبان دیوان شاه طهماسب صفوی بود وی به تتبع خمسه نظامی پنج مثنوی سروده است ٠ و دیوانی به نام جام جمشید دارد ٠

جمله سازی با نویدی

💡 زان شب که من نویدی از آن لب شنیده ام هر جا حکایتیست بگوشم پیام تست

💡 هر روز روزگار نویدی دگر دهدت کان را هگرز دید نخواهی همی خرام؟

💡 بزم طرب آخر شد و پایان شب است با نغمه ی چنگ و نی نویدی عجب است

💡 رسید جان به لبم بارها و تافت عنان ز استماع نویدی که گاه‌گاه رسید