مومنه

لغت نامه دهخدا

( مؤمنة ) مؤمنة. [ م ُءْ م ِ ن َ ] ( ع ص ) مؤمنه. مؤنث مؤمن. تأنیث مؤمن. ( یادداشت مؤلف ). زن گرویده به خدای تعالی. ج، مؤمنات. ( ناظم الاطباء ).
مؤمنه. [ م ُءْ م ِ ن َ / ن ِ ] ( از ع، ص ) مؤمنة. زن گرویده به خدای تعالی. ( یادداشت مؤلف ). زنی که به خدای و رسول ایمان آورده باشد:
در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه.منوچهری.تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. ( کلیله و دمنه ).
بود آن زن پاکدین و مؤمنه
سجده آن بت نکرد آن موقنه.مولوی.و رجوع به مؤمن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مومن زنی که بخدا و رسول ایمان دارد جمع: مومنات.
زن گرویده به خدای تعالی.

فرهنگ اسم ها

اسم: مومنه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mo’mene) (فارسی: مؤمنه) (انگلیسی: momene)
معنی: مونث مومن، زنی که بخدا و رسول ایمان دارد، ( مؤنث مؤمن )

جمله سازی با مومنه

💡 گفت: مومنه ای را نتوانم فریفت.

💡 این سازمان در سال ۱۳۴۴ (نوامبر ۱۹۶۵ میلادی) توسط دکتر آناهیتا راتب زاد، ثریا پرلیکا، کبرا علی، حمیده شیرزی، مومنه بصیر و جمیله کشتمند در کابل بنیان گذاشته شد.

سعادت یعنی چه؟
سعادت یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز