مهر دادن

اصطلاح مهر دادن، که به معنای تحت‌اللفظی «دادن مُهر» است، یک تعبیر غنی فارسی به شمار می‌رود که حس عمیقی از اعتماد و توانمندسازی را منتقل می‌کند. این عمل به معنای اعطای اختیارات گسترده به فردی است؛ به عبارتی، دادن اختیار تام یا «کارت سفید» به او برای اقدام از جانب شخص اعطا کننده یا تصمیم‌گیری مستقل. این کار شبیه به سپردن مُهر رسمی است که در گذشته نمایانگر اقتدار و اعتبار اسناد بود. با «مهر دادن»، فرد اعطا کننده به طور نمادین، قدرت نمایندگی رسمی، تعهد و اجرای امور را با تایید کامل خود به گیرنده تفویض می‌کند. این امر دلالت بر تفویض کامل اختیار دارد، به طوری که قضاوت و اقدامات گیرنده به طور کامل مورد تایید قرار می‌گیرد.

این اصطلاح غالباً در موقعیت‌هایی به کار می‌رود که یک اصل، اعتماد فراوانی به یک عامل، زیردست یا شریک خود دارد. به عنوان مثال، یک صاحب کسب‌وکار ممکن است برای مدیریت یک مذاکره حیاتی به مدیر مورد اعتماد خود مهر بدهد، یا یک پادشاه ممکن است به یک فرمانده برای رهبری یک لشکرکشی با اختیارات کامل، مهر بدهد. پیامدهای مهر دادن قابل توجه است؛ این عمل نه تنها گیرنده را توانمند می‌سازد، بلکه مسئولیت سنگینی را نیز بر دوش او می‌گذارد. این نشان می‌دهد که اعطا کننده به شایستگی، صداقت و توانایی گیرنده در اتخاذ تصمیمات درست در راستای منافع و ارزش‌های اعطا کننده، حتی در شرایط غیرمنتظره، اطمینان دارد.

لغت نامه دهخدا

مهر دادن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کابین دادن. کابین کردن.
مهر دادن. [ م ُ دَ ] ( مص مرکب ) مهر کردن. اثر مهر بر نوشته ای پیدا آوردن: ارقام و احکام و پروانجات که عالیجاه منشی الممالک طغرا می کشد مهر دادن آن مختص دواتدار مذکور است... و جای او که می ایستد آن است که در صف قورچیان یراق در پهلوی قورچی صدق که مهردار «مهر شرف نفاذ» نیز بود ایستاده می شد. ( تذکرةالملوک صص 26-27 ).
- به مهر دادن؛ به مرحله مهر شدن رساندن: چنانچه صاحب منصبان رقم منصب خود رابه جهت مدافعه رسوم مقرره به مهر مهرداران نمی داده اند... ( تذکرةالملوک ص 26 ).
|| کارت سفید دادن. دست او را گشادن. مطلق العنان ساختن.اختیار مطلق دادن. پروانه و سند و طغرا دادن:
تو را خوبی به خوبی مهر داده
بتان پیش تو سر بر خط نهاده.( ویس و رامین ).

فرهنگ فارسی

مهر کردن یا کارت سفید دادن دست او را گشادن.

جمله سازی با مهر دادن

نه ویس سنگ دل را مهر دادن نه با او سر به یک بالین نهادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت